نوشتن برای من درست مانند چرخاندن کلید در قفل در یک اتاق است.
لحظه ای است که به سراغ درونم میروم.
می نویسم و تمام هوای تازه در چهار دیواری درونم می پیچید.
می نویسم و هر بار در یکی از دالانهای پیچاپیج درونم را به روی دیگران باز می کنم.
آنچه را که می توانم قسمت کنم قسمت می کنم.
آنچه را که می خواهم در نهان خانه روح نگهدارم پنهان می کنم.
نوشتن برای من نوعی فرا فکنی است.
مانند پنسی می ماند که از شکاف روحم آنچه را که آزارش می دهد بر می دارد
و خارج می کند.
پلی است بین ناخود آگاه و خود آگاهم.
می نویسم و پرده بالا می رود تا تنها وجهی از وجوه درونم را به نمایش بگذارم.
نمایشی برای خودم. برای کسانی که مرا می خوانند.
بعضی ها مرا می شناسند و بعضی هم نمی دانند کیستم.
اهمیتی ندارد من مینویسم تا خوانده شوم توسط خودم، توسط دیگران.
امیر شیخ الاسلامی
امیر خیلی عالی بود اما خیلی نا امید کننده بود.اگه اتفاقی افتاده بیخیال.هیچی واست مهم نباشه جز خودت.
شایان جان اگه تنها تو یه کویر میزیستم حتما به توصیه شما عمل میکردم.ممنون.
خیلی متنه قشنگی بود.یه بیوگرافی بود از چطور نوشتنت.من خیلی چیزها فهمیدم.
و خیلی چیز ها رو هم نفهمیدید
چون خودم می دانم در من و در شعرم چه میگذرد.
سلام داداش امیرجونم
من نظرم اینه که تو مینویسی تا یه کم آرامش بدست بیاری . چون نه شما هیچ وقت میتونی همه چیز رو بنویسی و نه ما میتنیم همه چیز رو بفهمیم .
برایت آرزوی موفقیت میکنم
به من هم سر بزن
بای بای
نوشتهی قشنگی بود
نو شتن یعنی همین... یعنی همون حس واقعی درون خودت که روی کاغذ مینویسی
که تو این رو خوب درک کردی
موفق باشی
خیلی متنه با حس و قوی بود. من چند بار خوندم .به خصوص وقتی با موزیکه وبلاگ این متنه قشنگ رو بخونی. موفق باشی از صمیم قلبم اینو میگم.
استاد ممنونم.
شاید خیلی یامون ظاهراْ یه حسهای مشترک،یه درد مشترک داشته باشیم ولی نمیدونم چرا هیچوقت هیچ کدوم همدیگرو نمی فهمیم ..
و شاید در مورد مون قضاوت بدی بکنن و شاید اونی که باید بفهمه هیچ وقت نمی خواد بفهمه و بپذیره ..
بهتره خودت خودتو بفهمی ..
شاد باشی ..
عشق بلندتر از آن است که
زیر کوتاهی نگاهی عتاب آور پامالش کنی
عشق حقیقتی تر از آن است که
پشت ابر حیاهای ناراستین پنهانش کنی
عشق یتیم تر از آن است که
به دست رودخانه روزگار بسپاری
.....................................................
من آپم
سلام
خسته نباشی . درست میگی نوشتن همه چیز است
نوشتن یعنی رهایی
رها شدن در اندیشه ..........
شاد باشی
امیر جان متنت عالی بود. موفق باشی
سلام ..
ممنونم که بلاخره اومدی ..
آره فرق میکنه ..
راستی وبلاگتو با اجازه میذارم تو لینکدونیم ..
تا بعد ..
وااااااااای چقد عالیه . من خیلی خوشم اومد. همه صفحاته وبلاگتو سیو کردم. الیته بی اجازه. آیدیتم اد کردم اگه میشه جوابه سوالمو بده.
خیلی متنه خودمونی بود. از این راحت بودنت خیلی خوشم اومد.
وبلاگت خیلی عالیه . میشه من یه شعر واشه شما بفرسم . شما بزارید ؟
کویر همیشه تنهاست بس تو باران باش و بر کویر ببار
باشه ؟
چشم... !
امیر ممنونم ..
راستی چرا اون سطر آبی یرو حذف کردی ؟
ولی همون سطر با همه ی نو شتت برابری داشت ،
نمیدونم حتماْ ..
تا بعد ..
دوست عزیز اه سوزناکی در این متنت بود که شعله هایش مرا نیز گزید ولی باید استوار بود مانند بید سرپا مردن را تجربه کرد
متنه خیلی خودمونی و تو دل برویی بود. من از این جور مطالب خیلی خوشم میاد. آدم اگه خودش باشه خیلی خوبه . و تو این مطلب تو خیلی خودمونی نوشتی.عالی بود.
ممنون از اینکه به ما سر زدی . کاش بازم ببینیمت