دست نوشته های پسر سنندجی

(پر بیننده ترین وبلاگ شعر پارسی) اگر دنبال من میگردی من پشت هیچستانم !!!!

دست نوشته های پسر سنندجی

(پر بیننده ترین وبلاگ شعر پارسی) اگر دنبال من میگردی من پشت هیچستانم !!!!

چراغ قرمز

 

چراغ قرمز

 

 مدتی است که مانند انسانی هستم

 که پشت چراغ قرمزی که قرار نیست سبز شود ایستاده ام٬

 نه جرات می کنم به راهم ادامه دهم

 و نه کسی چراغ را درست می کندُ٬

نمی دانم چه مدتی است که ایستاده ام٬

می دانم که خسته ام٬


می دانم که خیابان زندگی را وقتی دوست دارم

 که سر همه چهار راه هایش

چراغها قبل از رسیدن من سبز می شوند٬

 می دانم بدون چراغ قرمز

 رنگ سبز مفهوم خود را از دست می دهد

ولی باز هم به چراغ قرمز عادت نمی کنم٬

هر بار که پشتش گیر می کنم حس انسانی را دارم

 که به موقع حرکت نکرده است

وبه خودم می گویم کاش زودتر راه افتاده بودم٬

 مادرم  می گوید  اینقدر نگو کاش

 و من به توی دلم می گویم ای کاش اینقدر ای کاش نمی گفتم  

 

 محمد امیر شیخ الاسلامی

 

نظرات 21 + ارسال نظر
Maryam, tehran جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:25 ب.ظ http://maryam-golha.blogfa.com

salam aziz
webloget khobe khaste nabashı
age tunestı be man ham ye sarı bezan

اوج غمیق, جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 ب.ظ

امیر عزیز ای کاش که اینقدر ایکاش نمیگفتیم .. اگه قرمز نباشه واقعا که سبز معنا نداره اگه انتظار نباشه هیچ چیزی شیرین و دلانگیز نیستش ... تو جادهی زندگی چراغ قرمز حکم مسیر و راه رو اجرا می کنه .. همین چراغ قرمزاست که باعث میشه خداقل یه کوچولوم که شده فکر کنیم و بعد به راهمون ادامه بدیم ....
اسمون دلت همیشه ابی باشه

مسافران نور, جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:54 ب.ظ http://http:/eshghe-noor.blogfa.com

یه دل بزرگ ... یه هدف بزرگ ... یه فرار بزرگ از تمام چراغهای قرمز ...

مسافران نور, شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ب.ظ http://eshghe-noor.blogfa.com

اشعارتون فوق العادس ... ما مدت زیادیه که میایم و می ریم اما ردی از خودمون به جا نمی ذاشتیم ... اما دیگه طاقت نیاوردیم ... باید بهتون به خاطر شعرای قشنگتون تبریک می گفتیم ...

شاد باشید و پیروز ...

محمد, شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:13 ب.ظ http://ashegh-rahgozar.blogfa.com/

محمد تمیر عزیز سلام بعث افتخارمه که هم نامتم واقعا این همه ذوق و سلیقه در نوشتن من رو گیج وعاشقت کرده
امیدوارم به این حقیر سری بزنی.دوستارت محمد

سمیرا, سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.sad-golbarge-shogh.blogfa.com

ترجیح می دهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مردم بفهمم که نیست، تا این که طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مردم بفهمم که هست.
سکوت! سکوت! سکوت! تنها چیزی است که به من تعلق دارد

واقعا زیباست ولی می تونه زیباتر هم بشه پس ادامه بده

سمیرا, سنندج سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:03 ب.ظ http://www.sad-golbarge-shogh.blogfa.com

من نمی دانم و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان این دانا این پیغمبر
در تکاپوهایش چیزی از معجزه آن سوتر
ره نبرده ست به اعجاز محبت چه دلیلی دارد ؟
چه دلیلی دارد که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند
چه شگفتی هایی پنهان است
من برآنم که درین دنیا
خوب بودن به خدا سهلترین کارست
ونمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است
و همین در مرا سخت می آزارد


درون اینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند ؟
درون اینه ها در پی چه می گردی ؟

-------------------------------------------------

مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
منهموارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می اید با من فریاد کند ؟




زهرا, تهران پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ق.ظ http://vrodi85.blogfa.com

سلام عالی بود
خدا به شعرهاتون برکت بده

یاسمین, شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام داداشی آن که می‌گوید دوستت می‌دارم خنیاگر غمگینی است که آوازش را از دست داده است. ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری‌ی خاموش در گلوی من

سمیرا, سنندج شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.sad-golbarge-shogh.blogfa.com

به نام آنکه دوستی را آفرید، عشق را ، رنگ را ... به نام آنکه کلمه را آفرید.
و کلمه چه بزرگ بود در کلام او و چه کوچک شد آن زمان که میخواستم از او بگویم.
سالهاست دچارش هستم. و چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل.
و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای دل بیتابش.

او رفت و من نشناختمش . در تمام میخکهای سر هر دیوار، آواز غریبش را شنیدم
اما نشناختمش. همانگونه که بغضهای گاه و بیگاهم را نشناختم.
فقط آنقدر او را شناختم که در سایه های افتاده به کلامش، به دنبال جای پای خدا باشم.

اینجا، هر چه هست، جز با صداقت او و کلام و نقشهای او، حوض بی ماهیست.
شاید مزرعه ای باشد با زاغچه ای بر سر آن
زاغچه ای که هیچکس جدی نگرفتش .
اینجا را هدیه اش میکنم. به آنکس که برای سبدهای پرخوابمان، سیب آورد.
حیف که برای خوردن آن سیب، تنها بودیم . چقدر هم تنها ...
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیم پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت

دلا شب ها نمی نالی به زاری
سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن
خبر از درد بیدردی نداری
بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت
نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
به فریادی سکوت جانگزا را
بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یاری فریادت نمانده است
چو مینا گریه پنهان در گلو کن
صفای خاطر دل ها ز درد است
دل بی درد همچون گور سرد است

تنهاترین آرام, دیار تنهایی یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:50 ب.ظ

تو
من درطلوع چشمهایت متولدشدم
ردپای یک حادثه را
تاپنجره نگاه تودنبال کردم
درمسیرنگاه تورستگارشدم
ودرتوهم غروب چشمهایت مردم

ونوس, دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:24 ب.ظ

خیلی قشنگ بود.
چه احساس پاک و زیبایی

سارا, سنندج دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ

منو که یادته؟

مثل همیشه محشره...

سنجاب, سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ب.ظ http://sanjab.blogfa.com

سلام وبلاگت خیلی محشره همه متناتو خوندم به منم سر بزن و نظرتو برام بنویس.خیلی برام مهمه

کژال, سقز چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:58 ب.ظ

واقعا همه حر فای دل منو زدی خیلی خیلی عالی بود ممنون

شمیم, چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://goleorkide-yakh.blogfa.com

سلام حالت چطوره؟ من نمیدونم ولی امیدوارم که همیشه خوب و شاد باشی دنبال عکس میگشتم یهو وبلاگتو پیدا کردم و بعد خوندمش نمیدونم نمیتونم بگم که تو هر احساسی که داری درکت میکنم بهر حال نوشته هات بالاخره رو من تاثیر گذاشت.....
حالمان بد نیست غم کم میخوریم... کم که نه هر روز کم کم میخوریم... آب میخواهم سرابم میدهند... عشق می ورزم عذابم میدهند...
پیش من بیا منتظرتم

شمیم, چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:55 ب.ظ http://goleorkide-yakh.blogfa.com

راستی بدون اجازه لینکت کردم خوشحال میشم شمام بدون اجازه لینکم کنی (شرمنده)

امید, جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:33 ب.ظ

من دیگه خسته شدم بس که چشام بارو نیه
پس تا کی دلم فضای غصه رو مهمو نییه
من دیگه بسه برام تحمل این همه غم
بس جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم
وقتی فایده ای نداره ٬ غصه خوردن واسه چی
واسه عشقهای تو خالی ٬ ساده مردن واسه چی
نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم
نمی خوام گناه بی عشقی بیافته گردنم
نمی خوام در بدر پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالیه پر افاده شم
* وایسا دنیا من می خوام پیاده شم *
همه حرف خوب می زنن ٬ اما کی خوب این وسط
بد وخوبش به شما ٬ ما که رسیدیم ته خط
قربونت برم خدا ٬ چقدر غریبی رو زمین
* آره دنیا ما نخواستیم ٬ دل و با خودت نبین*
این همه چرخیدی و چرخوندی ٬ آخرش چی شد
اون بلیط شانس دایم ٬‌ بگو قسمت کی شد
همه در ویش ٬ همه عارف ٬ جای عاشق پس کجاست
این همه طلسم و ورد ٬ جای خوش * دعا * کجاست ؟
سلام امیر جان ٬ از وقتی که مریض شدی خیلی برات ناراحتم ٬ دوست دارم و دعا می کنم زود زود زود خوب بشی .


به جون ستاره ها ٬ تو عزیزتر از چشامی
هرجا هستی خوب و خوش باش ٬ تا ابد بغض صدامی
تو رو محض لحظه ها مون ...


خیلی خیلی دلم برات تنگ شده
امید وارم زود ببینمت .
مثل همیشه عالی بود - خسته نباشی
برام دعا کن

KAMILA ۱۹-۱۱-۱۳۸۵ سنندج

دوستت دارم تا همیشه

سامان, جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:35 ب.ظ

واسه مطلبه بالا قسمت نظرات نگذاشتی
مرسی واسه این توضیحت در مورد ولنتاین
من ۳ ساله ولنتاین رو جشن می گیرم اما نمی دونستم چی به چیه موفق باشی

شمیم, یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ب.ظ http://goleorkide-yakh.blogfa.com

سلام خوبی؟ میخواستم واسه پست بالا نظر بدم که دیدم غیر فعال هست بهر حال قشنگ بود من به کمکت احتیاج دارم دنبال یه وبلاگ که توی همین بلاگ اسکای نوشته شده می گردم خواهش می کنم یا زودتر با ایدیت آن شو یا برام آف بذار که در این باره باهات حرف بزنم

الناز, دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ب.ظ

salam .man yek naashena hastam va baraye avalin bar be vablage shoma amadeam veblage besiyar ziba va hamchenin sherhaye besiyar zibayi darid be chenin saligei tabrik migoyam omidvaram hamishe engone movafagh bashid.man ham chon shoma shaer hastam va sherhayetan vaghean tasir gozar ast movafagh bashid

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد