چراغ قرمز

 

چراغ قرمز

 

 مدتی است که مانند انسانی هستم

 که پشت چراغ قرمزی که قرار نیست سبز شود ایستاده ام٬

 نه جرات می کنم به راهم ادامه دهم

 و نه کسی چراغ را درست می کندُ٬

نمی دانم چه مدتی است که ایستاده ام٬

می دانم که خسته ام٬


می دانم که خیابان زندگی را وقتی دوست دارم

 که سر همه چهار راه هایش

چراغها قبل از رسیدن من سبز می شوند٬

 می دانم بدون چراغ قرمز

 رنگ سبز مفهوم خود را از دست می دهد

ولی باز هم به چراغ قرمز عادت نمی کنم٬

هر بار که پشتش گیر می کنم حس انسانی را دارم

 که به موقع حرکت نکرده است

وبه خودم می گویم کاش زودتر راه افتاده بودم٬

 مادرم  می گوید  اینقدر نگو کاش

 و من به توی دلم می گویم ای کاش اینقدر ای کاش نمی گفتم  

 

 محمد امیر شیخ الاسلامی