دنیای نامردی

 

یه روزی یه دختره کوری تو این دنیای نامرد زندگی می کرد.
یه دوستی داشت که این دوست عاشقانه دختره رو دوست می داشت.
دختره همیشه می گفت :
اگه من چشمامو داشتم همیشه با تو می موندم.
یه روز یکی پیدا شد و به دختره چشماشو داد.
وقتی دختره بینا شد دید که دوستش کوره.
بهش گفت من دیگه تورو نمی خوام.برو از پیشم.
پسره لبخنده تلخی زدو گفت :
باشه میرم ولی لطفا مراقب چشمام باش.

نامردی